دنیای جوشکاری

دنیای جوشکاری

دنیایی از مطالب جوشکاری و بازرسی فنی
دنیای جوشکاری

دنیای جوشکاری

دنیایی از مطالب جوشکاری و بازرسی فنی

لغات و اصطلاحات مورد استفاده در جوشکاری، برشکاری، استاندارد و ...

 Back gouging  :

برداشتن پاس ریشه از جهت مقابل پس از اتمام جوش در یک طرف .که پاس ریشه  امتزاج و نفوذ کامل داشته باشد.

 

Backhand welding :

 یک تکنیک جوشکاری است که جهت ترچ یا تفنگ جوشکاری در جهت پیشرفت انجام جوشکاری باشد.

 

 Backing :

پشت بند  فلزی که پشت اتصال قرار داه می شود . وظیفه پشت بند مهار مذاب تا انجام نفوذ است . ممکن است بین مذاب و پشت بند امتزاج وجود داشته باشد .

 

Backing gas :

گازی مانند آرگون , هلیم , نیتروژن و هر گاز خنثی که داخل تجهیز و لوله قرار داده تا از اکسید شدن پاس ریشه در زمان جوشگاری جلوگیری شود.

    

Base metal :
فلزی که عملیات جوشکاری , لحیم کاری و برشکاری روی ان انجام می شود.
 
Bond line :
سطح مقطع بین فلز پایه و محدوده لحیم کاری یا پاشش گرم
 
Braze :
ایجاد اتصال با فیلری که دمای ذوب آن از فلز پایه کمتر و از 450 درج سلسیوس بیشتر است . در این حالت فلز پایه ذوب نمی شود و خاصیت موئینگی مذاب باعث حرکت آن در اتصال می باشد (لحیم کاری نرم)
 
Brazer :
کسی که به طور دستی یا نیمه اتوماتیک عملیات لحیم کاری را انجام می دهد.
 
Brazing :
 گروهی از فرایندهای ایجاد اتصال که با گرما دادن تا دمایی مناسب فیلر ذوب می شود . این فرایند در دمای بیشتر از 450 درجه سلسیوس و کمتر از دمای ذوب فلز پایه انجام می شود. فیلر ذوب و در بین اتصال پخش و با خاصیت موئینگی بین اتصال حرکت می کند.
 
 automatic Brazing:
 فرایند لحیم کاری که کنترل دائمی و تنظیم تجهیزات بدون دخالت اپراتور انجام می شود. ممکن است در حین انجام کار بارگذاری رو تجهیز انجام شود.

 

(Brazing Block (BB :

در این فرایند حرارت مورد نیاز جهت ایجاد مذاب از طریق یک block تولید می شود. به ندرت از این روش استفاده می شود.

 

(Dip Brazing (DP :

در این روش با غوطه ور کردن فلز پایه در حوضچه مذاب لحیم کاری انجام می شود.

وان ممکن است حاوی مذابی باشد که واکنش شیمیایی هم وجود داشته باشد . در این حالت واکنش شیمیایی عمل روانساز را نیز انجام می دهد . اگر در وان واکنش شیمیایی رخ ندهد فقط عمل تهیه فیلر پرکننده انجام می شود.

 

FB) Furnace Brazing) :

 قطعه درون یک کوره مخصوص با اتمسفر کنترل شده قرار می گیرد . ولی قبل  از قرار داده شدن درون کوره ماده لحیم روی محل اتصال قرار داده می شود.

 
Machine Brazing  :
 روش لحیم کاری است که تجهیزات لحیم کاری که اپراتور تجهیزات لحیم کاری را به طور ثابت کنترل می کند . و ممکن است بار گذاری در زمان لحیم کاری روی تجهیز انجام شود.
 
 Manual Brazing :
انجام لحیم کاری و کنترل آن کاملا" دستی انجام می شود.

 

(Resistance Brazing (RB :

در اثر عبور یک جریان الکتریکی از درن قطعه حرارت لازم جهت ایجاد ذوی ماده لحیم تامین می گردد.

 
Brazing semiautomatic :
 در این روش و تغذیه فیلر اتوماتیک انجام می شود .ولی کنترل فیلر  و انجام لحیم کاری با دست است.
 

(Tourch Brazing (TB :

در این روش حرارت لازم جهت ذوب فیلر از مشعل تامین می شود.

 
Brazing operator :
کسی که که تجهیزات و ماشینهای لحیم کاری را کنترل می کند.
 
Brazing temperature :
دمایی که فلز پایه را تا آن دما گرم کرده به طوریکه که فیلر بتواند امتزاج خوبی با فلز پایه داشته باشد.
 
Brazing temperature range :
 محدوده دمایی که لحیم کاری در آن انجام می شود.
 
Build up of base metal/restoration of base metal thickness :
 لبه سازی , عملیات جوشکاری که روی سطح فلز پایه انجام می شود تا ضخامت به اندازه مورد نیاز برسد. ترمیم موضعی فلز پایه را هم شامل می شود . جوشی که ایجاد می شود ممکن است از نظر ترکیب شیمیایی به جوشکاری نمونه متفاوت باشد.
 
Butt joint :
اتصال سربه سر , در این حالت ودر قسمت از فلز پایه تقریبا" در یک صفحه و یک راستا هستند.
  
Buttering  :
جوشکاری سطحی روی یک , دو یا چند سطح برای نزدیک کردن ترکیب شیمیایی و خواص متالوژیکی انها , جهت انجام جوشکاری نهایی می باشد(آسترکاری)
 
Clad brazing sheet :
لایه ای فلزی که با روش لحیم کاری روی سطح انجام می شود.
 
Complete fusion :
امتزاج بین سطح فلز پایه و جوش و لایه یه های جوشکاری در حین جوشکاری ایجاد می شود.
 
Composite :
 ماده که از ترکیب چند عنصر فلزی و عیر فلزی تشکیل شده است به طوریکه خواص ماده با خواص هرکدام از عناصر به تنهایی متفاوت است.
 
Consumable insert :
 فیلر مصرفی , فیلری که در پاس ریشه قرار داده می شود به طوریکه بعد از جوشکاری فیلر کاملا" ذوب شده و قسمتی از جوش می شود.
 
Contact tube :
 وسیله ای که جریان را به الکترود پیوسته هدایت می کند.
 
Corner joint :
 اتصال بین دو قطعه که تقریبا" بر هم عمود هستند و به صورت L می باشند.
 
Crack :
 ترک , نوعی ناپیوستگی با انتها و ابتدای تیز که طول آن بسیلر بیشتر از عرض آن می باشد.
 
Defect :

ناپیوستگی یا ناپیوستگی هایی به تنهایی یا تجمعی طبق معیارهای استاندارد قابل پذیرش نباشند.


(Direct current electrode negative(DCEN  :
جریان مستقیم به طوریکه الکترود به قطب منفی و فلز پایه به قطب مثبت وصل می شود.
 
Discontinuity :
هر ناهماهنگی ساختاری فلز , مانند عدم همگنی در خواص مکانیکی , متالوژیکی یا خواص فیزیکی . ضرورتا" هر ناپیوستگی عیب نیست .
 
Double-weld joint :
 اتصالی که از هر دو طرف جوشکاری می شود.
 
Double- welded lap jointed :
اتصالاتی که لبه دو فلز روی هم قرار گرفته و از هر دو طرف جوشکاری انجام می شود.
 

Bare Electrode :

فیلری که ممکن است شکل آن به صورت سیم , تسمه یا میله بدون پوشش باشد .

 

Carbon Electrode :

 الکترود غیر فلزی که از جنس کربن یا گرافیت با لایه ای نازک از مس است که در برشکاری و برخی روشهای جوشکاری قوسی لستفاده می شود.

 

Covered Electrode :

 فیلری که شامل یک هسته فلزی و پوششی غیر فلزی است . هسته فلزی جهت تامین فلز جوش و پوشش برای محافظت حوضچه مذاب از اتمسفر و اکسید شدن و تامین عناصر آلیاژی فلز جوش استفاده می شود

 

Emissive Electrode :

 فیلری که دارای یک هسته فلزی و لایه خیلی نازک است که باعث پایداری قوس می شود.

 

Flux-cored Electrode :

 الکترودی که درون یک تیوب قرار گرفته و تیوب وظیفه محافظت در برابر اکسید شدن , پایداری قوس را انجام می دهد . در این حالت محافظت خارجی انجام نمی شود.

 

Lightly Coated Electrode :

 فیلری که اجزای تشکیل دهنده آن یک سیم و یک پوشش بسار نازک است . پوشش که اغلب از جنس مس است وظیفه پایداری قوس را برعهده دارد.

 


Metal Electrode :

 فیلر یا الکترود فلزی که در جوشکاری قوسی یا برشکاری استفاده می شود. الکترودی که جهت برشکاری استفاده می شود می تواند به صورت میله یا پوشش دار باشد.

 

Resistance Welding Electrode :

 در اکثر روشهای جوشکاری مقاومتی همزمان با اعمال جریان د و قسمت فلز پایه با اعمال نیرویی مشخص به یکدیگر فشرده می شوند. الکترود ممکن است با چرخها , غلطکها یا استوانه های  گردان به فلز پایه اضافه شوند.

 
 

Standard Electrode :

 یک فیار فلزی مرکب که شامل سیم و پوشش استاندارد که ممکن است برای بهبود خواص مکانیکی , پایداری قوس الکتریکی و محافظت استفاده شود.

 
Tungsten Electrode :
 الکترود غیر مصرفی از جنس تنگستن که در برخی روشهای جوشکاری قوس الکتریکی و برشکاری ها استفاده می شود.
 
Face feed :
تغذیه فیلر از رو و کنار اتصال
 
Ferrite number :
 عددی استاندارد که مقدار فریت موجود در فولاد های زنگ نزن آستنیتی مشخص می کند.درصد ممکن است به صورت حجمی بیان شود. برای اطلاعات بیشتر به AWS A4.2, مراجعه شود.در این استاندارد روش کالیبراسیون تجهیز مغناطیسی که درصد فریت را اندازه می گیرد را توضیح داده است.
 
Filler metal :
فلز یا آلیاژی که به عنوان فلز مصرفی جوش , لحیم کاری نرم و سخت استفاده می شود.
 
Filler metal brazing :
 فلز یا آلیاژی که جهت انجام لحیم کاری استفاده می شود.دمای ذوی فیلر لحیم کاری از 450 درجه سلسیوس بیشتر و از نقطه انجماد فلز پایه کمتر است.
 
Filler metal , powder :
 فیلر که از ذارات پودری ساخته شده است.
 
Filler metal , supplemental :
 در روش جوشکاری ESW یا هر روش جوشکاری قوسی که الکترود مصرفی غیر از الکترودی که باعث ایجاد قوس می شود. این الکترود ممکن است به شکل پودر , میله و یا شکل دیگری باشد.
 
Fillet weld :
جوش گوشه ای , جوشی بین دو سطح زاویه دار با زاویه تقریبا" قائمه
 
Flaw :
 ناپیوستگبی نامطلوب شبه ترک , یک نوع عیب
 
(Flux(welding /brazing :
مواد غیر قابل حل در مذاب که توانای تشکیل واکنش با اکسیژن و سایر عناصر نامطلوب روی سطح جوش را دارند و پس از تشکیل اکسید به صورت سرباره رسوب می کنند. از وظایف دیگر فلاکس یا روان ساز محافظت از حوضچه مذاب و پایدار سازی قوس می باشد.
 
(Flux , active(SAW :
روانسازی که حاوی عناصر آلیاژی برای اضافه شدن به فلز جوش است. و بستگی به شرایط جوشکاری به ویژه ولتاژدارد.
 
(Flux , neutral(SAW :
 روانسازی که در ترکیب آلیاژی فلز جوش تغییری ایجاد نمی کند و بیشتر ولتاژ را تحت تاثیر قرار می دهد.
 
Flux cover :
 لایه ای از روانساز که در لحیم کاری به روش غوطه روی سطح مذاب قرار می گیرد.
 
Forehand welding :
یک تکنیک جوشکاری است که جهت حرکت ترچ یا تفنگ جوشکاری در جهت حرکت جوشکاری است.
 
Frequency :
تعداد دوره های نوسان در یک دقیقه یا در یک زمان تعریف شده .
 
Fuel gas :
 گازهایی از قبیل اسیتیلن , گازهای طبیعی , هیدروژن , پروپان , متیلاستیلن پروپادین و و یا دیگر گازهای معمل سوختی که همزمان با اکسیژن در روش جوشکاری OFW و یا گرم کردن استفاده می شوند.
 
(Fused spray deposit( thermal spraying :
روانسازی خودبه خود که در روش جوشکاری پاشش گرم ایجاد می شود.
 
(Fusion(fusion welding :
ذوب و امتزاج فیلر و فلز پایه و یا دوقسمت از فلز پایه در یکدیگر.
 
Fusion face :
سطحی از فلز پایه که حین جوشکاری ذوب روی آن انجام می شود.
 
Fusion line :
 یک اصطلاح غیر استانداردی است از سطح جوش
 
Gas backing  :
همان backing gas  است.
 
(Globular transfer(arc welding :
انتقال قطره ای مذاب , یک روش انتقال مذاب از فیلر به حوضچه مذاب است.
 
 
Groove weld :
 جوش شیاری , جوشی که جهت اتصال دو قطعه که بین آنها شیار است ایجاد می شود. انواع اتصالات جوش شیاری به شرح زیر می باشند.
Square groove weld
Single –vee groove weld
Single –u groove weld
Single-j groove weld
Single –flare-bevel groove weld
Single-flare-vee groove weld
Double-vee groove weld
Double –bevel groove weld
Double-u groove weld
Double –J Groove weld
Double –flare-bevel groove weld
Double –flare –vee groove weld
 
 
Heat –affected Zone :
 منطقه تحت تاثیر حرارت , منطقه ای از فلز پایه که در زمان جوشکاری و برشکاری ذوب نمی شود . ولی خواص مکانیکی آن به دلیل حرارت ناشی از جوشکاری و برشکاری تحت تاثیر قرار می گیرد.
 
Interpass temperature :
 بالاترین دمای  فلز پایه در زمان انجام جوشکاری و یا برای جوشهای چند پاسه بیشترین دمایی که یک پاس می تواند داشته باشد تا جوشکاری پاس بعدی مجاز باشد.
 
Joint :
 اتصال بین قطعات
 
Joint penetration :
 فاصله اندازه نفوذ اتصال , فاصله بین سطح جوش تا انتهای اتصال
 
Keyhole welding :
یک روش جوشکاری است که با متمرکز کردن گرما در یک نقطه با ایجاد یک روزنه محل شروع حوضچه مذای ایجاد شده و سپس یا حرکت حوضچه مذاب را توسعه داده وجوشکاری انجام می شود.
 
Lap or overlap :
 اندازه فاصله بین لبه دو ورق وقتی که جهت انجام جوشکاری روی هم قرار می گیرند.
 
Lap joint :
 اتصالی که از قرار گرفتن لبه دو قطعه روی یکدیگر ایجاد می شود.
 
Lower transformation temperature :
 دمای شروع تشکیل فاز آستنیت در زمان گرم کردن قطعه.
 
 Melt in:
یک تکنیک جوشکاری است که تمرکز حرارت به گونه ای تنظیم می شود که حرارت ناشی از جوشکاری لبه های جوش را نیز ذوب می کند.
 
Oscillation :
حرکات نوسانی الکترود و فیلر که توسط جوشکار یا دستگاه جوشکاری ایجاد شده و بستگی به قطر فیلر و الکترود دارد . اندازه نوسان بین یک تا سه برابر قطر الکترود است.
 
Overlay :
روی هم قرار گرفتن , یک کلمه غیر استانداردی است که در ASME IX و در توضیح جوشکاری های سطحی استفاده شده است.
 
 corrosion-resistance weld metal Overlay :
فلز جوشی که در یک لایه یا بیشتر برای انجام جوشکاری های سطحی اعمال می شود.و اغلب این نوع جوشکاری برای بهبود  مقاومت خوردگی سطح انجام می شود.
 
 hard facing weld metal Overlay:
فلز جوشی که در یک لایه یا بیشتر برای انجام جوشکاری های سطحی اعمال می شود.و اغلب ای نوع جوشکاری برای بهبو د سختی روی  سطح فلز  انجام می شود
 
Pass :
پیشروی جوش در یک مرحله حین جوشکاری روی سطح , در امتدا اتصال . نتیجه پاس یک لایه جوش یا شکل گیری بستر جوش است.
 
Pass  wash :
آماده سازی سطح برای انجام آزمایشهای غیر مخرب.
 
Peel test :
 آزمایشی مخرب برای برسی خواص مکانیکی جوشهایی که اتصال آنها به صورت قرار گرفتن لبه دو قطعه روی یکدیگر ایجاد شده است.
 
Pining :
کار مکانیکی روی قطعه با اعمال ضربه.
 
Performance qualification :
سنجش توانایی جوشکار یا اپراتور جوشکاری جهت انجام جوشی قابل پذیرش طبق معیار های استاندارد.
 
Plug weld :
جوشی که در یک محیط دایره ای یا روی روزنه ای با هندسه ای معین انجام می شود. ممکن است اتصال به شکل T یا روی هم باشد. و دیواره های روزنه ممکن است با هم موازی باشند.( جوشهای نقطه ای و گوشه این نوع جوش را شامل نمی شوند.)
 
Reverse Polarity :
قطبیت معکوس ,  در جوشکاری که با برق مستقیم  زمانی که قطعه کار به قطب منفی و  الکترود به قطب مثبت وصل می شود.
 

Straight Polarity :

قطبیت مستقیم , در جوشکاری با برق مستقیم زمانی که قطعه کار به قطب مثبت و الکترود به قطب منفی وصل می شود.

 
Postbraze heat treatment :
انجام عملیات حرارتی بعد از لحیم کاری
 
Postheating :
 هر گونه عملیات گرمایی بعد ا ز انجام جوشکاری , لحیم کاری نرم , لحیم کاری سخت, پاشش گرم . برشکاری
 
Post weld heat treatment  :
عملیات حرارتی که بعد از جوشکاری انجام می شود
 
Powder :
فیلر جوشکاری که به صورت پودر های فلزی اعمال می شود.
 
 
Preheat maintenance :
کمترین دمای پیش گرم یا طبق بعضی تعاریف بیشترین دمایی که جوش در آن نگهداری شده تا عملیات حرارتی شروع شود.
 
Preheat temperature :
کمترین دما ی پیش گرم برای شروع جوشکاری
 
Preheating :
 اعمال گرما به فلز پایه قبل از شروع جوشکاری یا برشکاری تا اینکه فلز پایه به حداقل دمای پیش گرم برسد.
 
 Seal weld :
هرگونه طراحی جوش اولیه ای با استحکام مشخص که برای جلوگیری از نشت انجام می شود.
 
Seam weld :
 جوش پیوسته ای که بین دو قطعه روی  هم و یادر یک سطح نجام می شود. یک جوش درزی ممکن است از یک لایه و یا از چند لایه پیوسته انجام شده باشد.
 
(Short –circuiting transfer  (GMAW :
در زمان قوس کوتاه انتقال فلز جوش به حوضچه مذاب از طریق یک فیلر مصرفی تامین می گردد.(انتقال پاششی و قطره ای مذاب را هم ببینید.)
 
Single –weld lap joint :
 اتصال روی هم که جوشکاری روی لبه یکی از قطعات انجام می شود.
 
Slag inclusion :
 ناخالصی های غیر فلزی که در زمان انجام جوشکاری بین لایه های جوش یا بین لایه های جوش  و فلز پایه حبس می شوند.
 
Specimen :
نمونه یا قطعه تست
 
Spot weld :
جوشی که بین دو قطعه روی هم از یک سطح داخلی شروع و ممکن است تا سطح خارجی ادامه پیدا کند . سطح مقطع جوش تقریبا" دایره ای است.
 
Spray –fuse :
یک روش جوشکاری در پاشش گرم که برای نفوذ اتمهای فلز جوش و فلز پایه دوباره آنها را تا دمایی مشخص گرم می کنند.
 
(Spray –transfer(arc welding :
 انتقال مذاب از فیلر مصرفی به حوضچه مذای از طریق قطرات ریز مذاب انجام می شود.
 
Stringer bead :
جوشی که بدون نوسان عرضی نوک الکترود انجام می شود.
 
Surfacing :
اعمال جوشکاری , لحیم کاری پاشش مذاب گرم به روی سطح جهت رسیدن به ابعاد یا خواص مورد نظر.
 
(Tee joint(T :
 اتصال بین دو قطعه که بر هم عمودند
 
Test coupon :
 نمونه ای که جهت انجام تست برای تایید دستورالعمل یا اجرا جوشکاری و لحیم کاری می شود. یک قطعه ممکن است نمونه تست باشد .و نونه تست می تواند به لوله , ورق یا شکل هندسی مشخصی داشته باشد. و نوع جوش سطحی , شیاری و گوشه ای می تواند باشد.
 
Test specimen :
 قسمتی از نمونه تست جوشکاری که جهت آزمایشهای مکانیکی آماده می شوند. آزمایش های لازم شامل خمش , کشش , ضربه ,تست مایکرو و .. می باشد. یک نمونه (specimen) ممکن است خود نمونه تست جوشکاری  (test coupon) باشد . برای مثال در لوله هایی با قطر کم , لوله به طور کامل تحت تست کشش قرار می گیرد.
 
(Thermal cutting(TC :
گروهی از فرایندهای برشکاری که با ذوب , سوختن یا تبخیر موضحی قطعه انجام می شود.

 

( actual Trout (of fillet :

 انداز ه گلوی واقعی جوش گوشه ای , کمترین فاصله بین ریشه جوش گوشه ای تا سطح جوش.
 
( theorical Trout (of fillet :

 فاصله بین ریشه جوش گوشه ای تا سطح جوش که از روش ریاضی و تئوری محاصبه می شود. این محاسبات با فرض اینکه فاصله دو قطعه در پاس ریشه برار با صفر است انجام می شود.


Under cut : شیاری که بین فاز پایه و جوش در پاس ریشه یا لایه آخر جوشکاری ایجاد می شود.
 
 
Upper transformation temperature :
دمای که در زمان گرم کردن کل فریت به آستنیت تبدیل می شود.
 
Usability :
میزان توانایی فیلر در انجام یک جوش بدون عیب و سالم.
 
Weave bead :
 در روشهای جوشکاری دستی و نیمه اتوماتیک نوسان عرضی نوک فیلر یا الکترود برای تشکیل بستر جوش.
 
Weaving :
یک تکنیک جوشکاری است که نوسان نوک فیلر و الکترود به صورت عرضی است .
 
Weld :
جوش , فرایندی که با اعمال گرما رو قطعات فلزی و غیرفلزی انجام می شود.ممکن است جوش با اعمال فشار و یا با استفاده از فیلر مصرفی انجام شود.
 
 autogenous weld :
جوش ذوبی که بدون استفاده از فیلر انجام می شود.
 
Weld bead :
 فلز جوشی که نتیجه یک پاس جوشکاری است.
 
Weld face :
سطح جوش از طرفی که جوشکاری انجام شده است.
 
Weld inter face :
 سطح بین لایه جوش یا بین لایه های جوش و فلز پایه در فراین های جوشکاری ذوبی.
Weld metal : فلز جوش , در فرایندهای جوشکاری ذوبی قسمتی از فیلر و الکترود که ذوب شده و منطقه جوش را تشکیل می دهد.
 
Weld size : groove weld :
فاصله بین سطح جوش تا عمق جوش بدون در نظر گرفتن نفوذ جوش.
 
Weld reinforcement :
فلز جوشی که در سطح جوش یا ریشه اضافه بر مقدار لازم جهت جوش لازم است.
 
Weld size : for equal leg fillet welds :
 طول بیشتری ساق جوش در جوشهای گوشه ای.
 
Weld size : for non equal leg fillet weld :
 در جوشهای گوشه ای طول ساق بزرگتر جوش
 
Welder :
شخصی که عملیات جوشکاری را در فرایندها جوشکاری دستی و نیمه اتوماتیک انجام می دهد.
 
( arc stud Welding (SW :
 فراین جوشکاری که جهت جوشکاری یک زائده  , دو قطعه مشابه و یا هر قطعه ای با ایجاد قوس الکتریکی انجام می شود . این فرایند بدون استفاده از فیلر مصرفی انجام میشود.
 
 automatic Welding :
جوشکاری که توسط ماشین جوشکاری و بدون دخالت اپراتور انجام می شود. تجهیزات جوشکاری ممکن است در زمان جوشکاری بارگذاری شوند.
 
 consumable guide electroslag Welding :
 تغییر در فیلر اضافی که در فرایند جوشکاری ESW استفاده می شود.
 
( electrogas Welding (EGW :
یکی از فرایند های جوشکاری که قوس بین فیلر مصرفی پیوسته و حوضچه جوش ایجاد می شود. جوش عمودی با استفاده از نگهدارنده انجام می شود. این فرایند ممکن است با یا بدون اعمال فشار انجام شود. و استفاده از گاز محافظ اجباری نیست. در حالتی که از الکترود پوشش دار با مغزی جامد استفاده می شود . ممکن است از گاز محافظ استفاده شود.
 
electron beam Welding(EBW :
جوشکاری با اشعه الکترونی : در این فرایند جوشکاری حرارت مورد نیاز جهت ایجاد حرارت با پرتو الکترونی ایجاد می شود . الکترون توسط منبعی به نام (EMITTER) تولید می شود.الکترونها توسط دستگاهی به نام (GRID) شتاب داده می شوند و لنزهای مخصوصی جهت مترکز کردن آنها استفاده می شود . چها متغیر منحصر به فرد واصلی در این روش ولتاژ شتاب دهنده پرتو , شدت جریان پرتو , شعاع کانونی پرتو و سرعت جوشکاری می باشد.
 
( electroslag Welding (ESW :
جوشکاری سرباره الکتریکی :: این روش برای قطعات خیلی ضخیم استفاده می شود . و دو قطعه را بدون انجام لبه ساز ی کنار هم قرار داده و جهت پیشرفت جوشکاری در جهت عمودد است. فرایند ESW  شبیه ریخته گری است ..بنابراین احتمال ایجاد ترک در جوش زیاد است.
 
( flux-cored arc Welding (FCAW :
جوشکاری با  قوس الکتریکی تو پودری: در این فرایند الکترود به صورت میله ای توخالی است که محفظه خالی پر از پودر است . والکترود مصرفی در مرکز میله قرار دارد . در این روش قوس الکتریکی بین پوسته خارجی میله و فلز پایه ایجاد شده . و محافظت از حوضچه مذاب در یک فرایند خود به خود انجام می شود.الکترود های این فرایند در ASME II PART C SFA 5.17 توضیح داده شده است.
 
( friction Welding (FRW :
جوشکاری اصطکاکی: در این فرایند گرمای لازم برای ایجاد ذوب از مالش دو قطعه به هم تولید می شود . و برای پرکردن اتصال نیاز به فیلر و الکتررود نیست .
 
 inertia and continuous drive Friction Welding :
جوشکاری اصطکاکی , اینرسی و پیوسته
دو نوع فرایند جوشکاری اصطکاکی هستند که در حالت اینرسی نیروی لازم جهت چرخش قطعه توسط یک چرخ تهیه ودر حالت پیوسته نیروی مکانیکی جهت چرخش قطعات از یک منبع الکتریکی یا موتور هیدرولیکی تامین می گردد.
 
(gas metal –arc Welding (GMAW :
 فرایند جوشکاری است که فیلر به طور پیوسته ذوب و به حوضچه مذاب اضافه می شود . در این فرایند محافظت در برابر اکسید شدن و محیط به وسیله گاز انجام می شود.
 
( gas metal –arc Welding (GMAW :
 انجام فرایند جوشکاری GMAW با برق معکوس .
 
( gas metal –arc Welding , short –circuiting arc (GMAW-s :

فرایند جوشکاری GMAW که در آن انتقال مذاب به روش short circuit  انجام می شود.


( gas tungsten –arc Welding (GTAW : 

یکی از فرایندهای جوشکاری ذوبی که قوس الکتریکی بین یک الکترود غیر مصرفی تنگستن و قطعه کار ایجاد می شود. در این روش محافظت در برابر اکسید شدن حوضچه مذاب به وسیله گاز انجام می شود.

 
 
(gas tungsten –arc , pulsed arc (GTAW-P :
 انجام فرایند جوشکاری GTAW با برق معکوس
 
(induction Welding (IW :
فرایند جوشکاری که حرارت لازم جهت ایجاد مذاب به وسیله یک جریان الکتریکی با فرکانس بالا انجام می شود. این روش ممکن است با اعمال فشار و یا بدون اعمال فشار انجام شود.
از مزایای جریان با فرکانس بالا این است که تمرکز گرما در مکانهای مورد نظر امکان پذیر است.
 
( laser beam Welding (LBW :

 در این فرایند جوشکاری حرارت مورد نیاز جهت ذوب فلز با اشعه لیزر حاصل می شود.



 machine Welding : 

تجهیزات  و ماشین جوشکاری در زمان انجام عملیات جوش تحت کنترل اپراتور می باشد . تجهیزات ممکن است در زمان انجام جوشکاری بار گذاری شوند.


 manual Welding : فرایندهای جوشکاری که انجام و کنترل عملیات جوشکاری توسط جوشکار می باشد.
 
Welding  operator :

 کنترل کننده ماشین و تجهیزات جوشکاری در جوشکاری های اتوماتیک


( oxyfuel gas Welding (OFW : گروهی از فرایند های جوشکاری که گرما ی لازم جهت ایجاد مذاب از گاز اکسیژن تامین می گردد . در این فرایند ها ممکن است فشار و فیلر مصرفی اعمال شود.
 
(plasma-arc Welding (PAW :

 یکی از فرایند های جوشکاری قوسی که گرمای لازم برای انجام جوشکاری از ایجاد قوس بین الکترود یا نازل و قطعه کار تامین می گردد. (قو س غیر انتقالی ) معافظت به وسیله حرارت زیادی ناشی از  یونیزاسیون گاز ایجاد می شود. گاز محافظ ممکن است خنثی یا ترکیبی از گازهای خنثی و غیر خنثی باشد.


( projection Welding (PW :
 جوشکاری پیش طرحی
یکی از فرایند های جوشکاری مقاومتی است که که حرارت از مقاومت لایه جوش در برابر جریان الکتریکی حادث می شود. از مزایای این روش این است که حرارت لازم می تواند به صورت موضعی متمرکز شده و جوشکاری قطعات به صورت روی هم امکان پذیر باشد.
 
 resistance Welding:
جوشکاری مقاومتی
گروهی از فرایند های جوشکاری که گرمای مورد نیاز جهت ایجاد مذاب با مقاومت قطعه فلز در برابر جریان الکتریکی ایجاد می شود.در این روش اعمال فشار الزامی است.
 
 semiautomatic arc Welding:
جوش کاری نیمه اتوماتیک
فرایند های جوشکاری قوسی که فقط تغذیه فیلر به وسیله تجهیز انجام می شود و کنترل فیلر جهت ایجاد مذاب را جوشکار انجام می دهد.
 
 (shield metal arc Welding (SMAW  :
 فرایند جوشکاری قوس الکتریکی با الکترود پوشش دار . در این فرایند قوس الکتریکی بین الکترود پوشش دار و قطعه کار یا در ادامه حوضچه جوش انجام می شود.
محافظت از حوضچه مذاب در برابر اکسید شدن به وسیله پوشش الکترود انجام می شود.
 
stud welding :
 جوش زائده ای اتصال عمومی است که زائده به سطح قطعه کار جوش می شود . تامین  حرارت جهت به ایجاد  مذاب می تواند توسط قوس الکتریکی , اصطکاک , مقاومت الکتریکی ویا سایر فراینده ای دیگر باشد.
 
(submerge arc welding (SAW :
جوشکاری زیر پودری با قوس مخفی

نوعی فرایند جوشکاری است که گرمای لازم برای تشکیل مذاب بین الکترود و قطعه کار تامین می شود . قوس الکتریکی زیر پودر انجام شده و جوشکاری به صورت پیوسته و اتوماتیک انجام می شود. در این روش محافظت توسط فلاکس انجام می شود.


Weldment : 
قطعه جوشکاری شده , هر سازه یا قطعه مونتاز شده ای که روی آن عملیات جوشکاری انجام شده باشد.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد